رشتاک

رشتاک

روزی درخت تنومندی خواهم شد...
رشتاک

رشتاک

روزی درخت تنومندی خواهم شد...

صائب تبریزی

با کمال احتیاج، از خلق استغنا خوش است ----- با دهان خشک مردن بر لب دریا خوش است


نیست پروا تلخکامان را ز تلخیهای عشق ----- آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است


هر چه رفت از عمر، یاد آن به نیکی می‌کنند ----- چهرهٔ امروز در آیینهٔ فردا خوش است...


هر اتفاقی بیفتد به نفع ماست

توی کشوری یه پادشاهی زندگی میکرد که خیلی مغرور ولی عاقل بود

یه روز برای پادشاه یه انگشتر به عنوان هدیه آوردند ولی رو نگین انگشتر چیزی ننوشته بود و خیلی ساده بود

شاه پرسید این چرا این قدر ساده است ؟

چرا چیزی روی آن نوشته نشده است ؟

فردی که آن انگشتر را آوره بود گفت: من این را آورده ام تا شما هر آنچه که میخواهید روی آن بنویسید

شاه به فکر فرو رفت که چه چیزی بنویسد که لایق شاه باشد و چه جمله ای به او پند میدهد؟

همه وزیران را صدا زد وگفت

وزیران من هر جمله و هر حرف با ارزشی که بلد هستید بگویید

وزیران هم هر آنچه بلد بودند گفتند

ولی شاه از هیچکدام خوشش نیامد

دستور داد که بروند عالمان و حکیمان را از کل کشور جمع کنند و بیاوند

وزیران هم رفتند و حکیمان کل کشور را آوردند

شاه جلسه ای گذاشت و به همه گفت که هر کسی بتواند بهترین جمله را بگوید جایزه خوبی خواهد گرفت

هر کسی یه چیزی گفت

باز هم شاه خوشش نیامد

تا اینکه یه پیر مردی به دربار آمد و گفت با شاه کار دارم

گفتند تو با شاه چه کاری داری؟  ادامه مطلب ...