رشتاک

رشتاک

روزی درخت تنومندی خواهم شد...
رشتاک

رشتاک

روزی درخت تنومندی خواهم شد...

راست یا دروغ

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.

 

دختر لبخندی زد و گفت ممنونم

 

تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد...

 

حال دختر خوب نبود...

 

نیاز فوری به قلب داشت... ادامه مطلب ...

عشق

در روزگارهای قدیم جزیره ای دور افتاده بود که همه احساسات در آن زندگی می کردند

 

شادی، غم، دانش عشق و باقی احساسات.

 

روزی به همه آنها اعلام شد که جزیره در حال غرق شدن است.

 

بنابراین هر یک شروع به تعمیر قایقهایشان کردند.

 

اما عشق تصمیم گرفت که تا لحظه آخر در جزیره بماند ادامه مطلب ...

عاقبت شوم خودکشی کردن

 

متأسفانه این گناه بزرگ بسیار رواج یافته و افراد زیادی در کشورمان دست به خودکشی می زنند

 

و چه بسیار که ما در روزنامه ها اخبار و در و همسایه شاهد آن هستیم .

 

نظر اسلام نسبت به خودکشی :

 

حیات آدمی اولین و عظیم ترین نعمتی است که خداوند آن را برای رسیدن به تکامل و صعود به قلّه های رفیع و عالی معنوی به انسان عطا فرموده است

ادامه مطلب ...

آخرین نامه ات به دست من نرسید

این داستان واقعی نیست

 

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست.

 

میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته

 

در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه

 

مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟

 

آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو.

 

مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده ادامه مطلب ...

در انتظار مرگ

حالش خیلی عجیب بود

 

فهمیدم با بقیه فرق میکنه

 

گفت : یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه

 

گفتم :چشم، اگه جوابشو بدونم، خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم

 

گفت: دارم میمیرم

 

گفتم: یعنی چی؟

 

گفت: یعنی دارم میمیرم دیگه  ادامه مطلب ...

جایزه تحویل

 

جنایت کاری که یک آدم را کشته بود، در حال فرار و آوارگی

 

با لباس ژنده و پرگرد و خاک و دست و صورت کثیف، خسته و کوفته ، به یک دهکده رسید.

 

چند روزی چیزی نخورده و بسیار گرسنه بود.

 

او جلوی مغازه میوه فروشی ایستاد و به پرتقال های بزرگ و تازه خیره شد.

 

اما بی پول بود. بخاطر همین دو دل بود که پرتقال را به زور از میوه فروش بگیرد یا آن را گدائی کند.

 

دستش توی جیبش تیغه چاقو را لمس می کرد که به یکباره پرتقالی را جلوی چمشش دید ادامه مطلب ...

کسب درآمد با اخلاق

وقتی شما به شهر نیویورک سفر کنید

 

جالب ترین بخش سفر شما هنگامی است که پس از خروج از هواپیما و فرودگاه

 

قصد گرفتن یک تاکسی را داشته باشید

 

اگر یک تاکسی برای ورود به شهر و رسیدن به مقصد بیابید شانس به شما روی آورده است.

 

اگر راننده ی تاکسی شهر را بشناسد و از نشانی شما سر در آورد با اقبال دیگری روبرو شده اید.

 

اگر زبان راننده را بدانید و بتوانید با او سخن بگویید بخت یارتان است و اگر راننده عصبانی نباشد

   ادامه مطلب ...

غذای دانشجویی

ما در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپا هستیم.

 

یک دانشجوی دختر با موهای قرمز که از چهره‌اش پیداست اروپایی است

 

سینی غذایش را تحویل می‌گیرد و سر میز می‌نشیند

 

سپس یادش می‌افتد که کارد و چنگال برنداشته

 

و بلند می‌شود تا آنها را بیاورد

 

وقتی برمی‌گردد، با شگفتی مشاهده می‌کند که یک مرد سیاه‌پوست، احتمالا اهل آفریقا (با توجه …به قیافه‌اش)، آنجا نشسته

 

و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست! بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را در وجود خودش احساس می‌کند ادامه مطلب ...

دوست کیست؟

به خیلیها میگیم “دوست”…

 

به هرکسی که بتوونیم باهاش بیشتر از یه سلام و یه حال و احوالپرسی ساده حرف بزنیم.

 

خیلی از این “دوست”ها، دوست نیستن.

 

همکارن، همکلاسین،فامیل دورن،همسایه ن، یه آشنان

 

دوست” اونیه که باهاش رازهای مشترک داری.

 

اونیه که وقتی دلت گرفت اول از همه شمارهء اونو میگیری.

 

اونیه که برای قدم زدن انتخابش میکنی ادامه مطلب ...