رشتاک

رشتاک

روزی درخت تنومندی خواهم شد...
رشتاک

رشتاک

روزی درخت تنومندی خواهم شد...

زن دوم

نقش اول تمام فیلمهای توی سرشه، راه میره و بازی میکنه. آخرین قطره های غرورشم خرج میکنه

 

- زندگیمونو خراب نکن، برگرد. بیا از اول شروع کنیم تو فقط اون زن رو فراموش کن

 

- من نمیخوام زندگیمون خراب بشه ولی نمیتونم اونو رها کنم

 

شهر کوچیک تر شده، به جای هر چیزی توی شهر آدمه، پر از آدم با یه پوزخند مسخره و یه نگاه خیره

 

- دختر آخه تو چرا انقدر کار میکنی؟؟ نمیگی این ساعتهایی که نیستی شوهرت کار دستت میده؟

 

- هه ، چی میگی تو؟؟!! ما خوشبختیم، از چشمام بیشتر بهش اعتماد دارم

 

سرمو میگیرم بالا ، مغرور تر از همیشه، بی حسی پاها مهم نیست، راست و محکم می ایستم. فاصله ی پل تا سطح آب چند متره که چند سال میگذره.